تابع عشق تو را ،دامنه اي پيدا نيست
يك به يك هست، ولي بهر دلم پوشا نيست
مي هراسم كه چو معكوس نمايم آن را
آشكارا شود آن رابطه كه ، پيدا نيست
راستي ،گر به تو بسيار شوم من نزديك
عشق پاكم ، به كجا ميل نمايد ،جانيست
گرتوخواهي كه درآغوش تو من جاگيرم
تابع فردخودت ، زوج نما، پروا نيست
منحني دلت ، از رأس شكسته است ، چه باك
كه مماس دل من هست ، ولي آنجا نيست
رفع ابهام نمودم ، زخم لبهايت
پس سخن ساده بگو ، وقت غم وحاشا نيست
هرچه من ، روي نمودار رخت گرديدم
باز، يك نقطه بحراني آن ، پيدا نيست
من بيچاره ، اسير خم گيسوي توام
اين چنين تابع بي چون وچرا ، هرجا نيست
:: برچسبها:
شعر ,
عشق ,
ریاضی ,